ملا جانعلی لومان

مرحوم ملاجانعلی (متولد 1307 و متوفای 1362 شمسی) یک انسان مومن، متعهد، مردم دوست بود.  وی در سال 1307 شمسی در یک خانواده مذهبی و دهقان متولد شد. سواد خواندن و نوشتن را از مُلای محل آموخته بود. پدرش استا احمدخان گیلکار و دیوال زن خوبی بوده و یکی از استادکاران دیوار قلعه شش برجه مرحوم درویش علی‌خان سنگماشه بوده است. روزگار خانواده آن مرحوم متوسط و از طریق کار روزانه و دهقانی به دست می‌آمده است. ملاجانعلی، فرد خدوم و مجاهدی بود. در زمان سقوط حکومت داودخان در سال 1352 شمسی، و روی کار آمدن خلقی‌ها مردم منطقه را به کمک روحانیت دعوت به جهاد می‌کند او در هنگام شورش مردم جاغوری و تصرف والسوالی سنگماشه تفنگ بر دوش گرفته و در جهاد مخلصانه مردم شرکت فعالی داشت. در آن زمان در لومان جاغوری، دو گروه جهادی شکل گرفته بود که یکی به نام لشکر امام زمان که بیشتر مردم و روحانیون منطقه آن را شکل داده بودند و گروه دوم به نام لشکر محمد رسول الله بود که مرحوم صادقی سرلومان و جمعی از قریه داران و مردم منطقه آن را سازمان داده بودند. مرحوم ملاجانعلی به دلیل علاقه به روحانیت با لشکر امام زمان همراه شده بود. آن مرد مجاهد و خداجوی، بعد از تصرف والسوالی سشنگماشه توسط مجاهدین، به عنوان یک سرباز در مناطق هنگی،  تمکی و قرباغ نیز به کمک مجاهدان آن منطقه شتافته و تا جاییکه امکان داشت به جهاد پرداخت. اما روزگار و بیماری سرطان آن مرحوم را مجال نداد و در تابستان سال 1362 دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی آرمید.

خاطره از آن مرحوم

مرحوم ملاجانعلی مجاهدی پاکدلی بود که در اول انقلاب (1357) تمام بچه های خود را از کار در حکومت برحذر داشت و خود اسلحه و حماییل به گردن انداخت و در رکاب روحانیت و شیخهای منطقه در قالب لشکر امام زمان (عج) به جهاد پرداخت و تا سال 1362 مجاهد بود و به دلیل بیماری سرطان معده به رحمت خدا پیوست. او از موی سفیدان وقت لومان بود و بسیار مورد احترام مردم قریه بود. او با اینکه روحانی نبود ولی در حل دعاوی مردم همیشه نقش یک خیر قابل اعتماد را داشت. گرفتاریهای خانوادگی و جنگ و دعواهای زن و شوهری را مردم به کسی دیگر اعتماد نداشت ولی همه به مرحوم ملاجانعلی اعتماد میکردند و برای حل منازعه و اختلافات از داوری های عادلانه آن مرد درستکار و صادق بهره می‌گرفتند. او همیشه طرفدار غریب و مظلوم نواز بود.  زمانی چند نفر از جوانان قریه‌ای خود آن مرحوم (شاخوجه لومان) به یک نفر از سنگجوی لومان به نام چمن سیا پیچه حمله کرده و چهار یا پنج نفره آن بنده خدا را حسابی لت و کوب کرده بودند و بعد تهدید کرده بودند که اگر عریضه در والسوالی نماید زن و بچه و خودش را می‌کشند.

بنده خدا ترسیده بود و با راهنمایی برخی خیرین منطقه در پیش مرحوم ملاجانعلی آمده بود و ماجرای دعوا و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن‌اش را تعریف کرده بود که ناروا او را مورد ضرب و شتم قرار داده اند.

آن مرحوم با اینکه ضاربین از قریه‌اش بود و به قول امروزی‌ها هم محله بودند، به آن مرد ضرب و شتم شده گفته بود برو در سنگماشه عریضه کن و من از تو به دلیل مظلومیت‌ات حمایت می‌کنم. آن مرد به راهنمایی ملاجانعلی در سنگماشه (مرکز والسوالی جاغوری) شتافته و شکایت نموده است و بعد از جلب و بازخواست آنان و شهادت شهود ضاربین به زندان و قصاص محکوم می‌گردند. خانواده‌های ضاربین هم پیش مرحوم ملاجانعلی آمده بودند و از او کمک خواستند تا وابستگان شان را از زندان آزاد نمایند. مرحوم ملاجانعلی به رغم روابط نزدیک با هم قریه‌های خودش، هیچگاه برخلاف عدالت رفتار نکرده و به آنها گفته بود تا رضایت آن مرد را حاصل نکنند و عذرخواهی ننمایند، من پادرمیانی نکرده و از زندان آزاد نمی‌کنم. بالاخره آنها با وساطت مرحوم پدرم از مرحوم چمن سیا پیچه سنگجوی، عذرخواهی نمودند و بعد با رضایت دادن مضروب از زندان سنگماشه آزاد شدند. آن مرد سنگجوی تا آخر عمرش خود را مدیون ملاجانعلی و او را لالی (برادر بزرگتر و صمیمی) می‌گفت و آنچنان ارادتمندش بود که در رحلت آن مرد پارسا و نیکو خصال مثل ابر در بهاران گریه می‌کرد و اشک از چشمانش جاری بود. خودش می‌گفت من در زندگی‌ام چنان مرد راستکار و صادق ندیده‌ام. خداوند هردوی آنها را رحمت نماید.